بانو تو شورانگیزترین ترانه زمینی...
آن گاه که نام مادر برقامتت بسته می‌شود؛ فرشتگان صف به صف بال می‌گشایند تا بنگرند عظمت تورا، و همه  از آن مقامی که برتر از آن پروردگارم به کسی نبخشیده است غبطه می‌خورند.
در ملک فرمانروایی دل، تو پادشاهی یگانه‌ای؛ به قلبت وسعت آسمان‌ها و عمق اقیانوس‌ها را بخشیده‌اند.
آن گاه که نطفه‌ای در وجودت بسته می‌شود بهایش بهشتی است که در زیر پایت گسترده می‌شود.
خواهرم با تو سخن می‌گویم...
 بهشتت را ارزان از کف مده و آن گونه باش که باید باشی، که مادر باشی و مادر بمانی.
گیسوان دخترکان در دست تو امانت است که ببافی و به سر منزل مقصود برسانی که همراهی کنی پسرانت که چشم پاک باشند و بی‌گزند. 
پس کجا رفت آن همه شور و دلدادگی‌ها،  آن نغمه‌های لالایی‌های تو تا آرام بگیرند در زیر بال‌های مهربانت کودکان؟!
عشق تو باید دستان طفلی باشد که هراسان به تو پناه آورده تا در آوردگاه زمان مأمنش باشی. 
او را دریاب و پناهش ده، نه اینکه ساعت‌ها پرسه در فضای مجازی تو را از حقیقت دور کند.
به خود بیا، او دیگر خسته است از تنهایی و نفسش بریده... تن کوچکش رمقی ندارد، با او بازی کن تا روزگار بازیش ندهد.
مادرانه‌هایت را به یاد بیاور. باید بدانی که مقام تو بالاتر از هر مجازیست. تو، خود حقیقت نابی. فرصتی هم به خود بده. با خود و خدایت خلوت کن؛ تو یک مادری معنی این واژه کمی سنگین‌تر از شانه‌های نحیف توست اما آفریدگار تو را برگزیده تا تکیه‌گاه باشی برای همه. به خود افتخار کن، سرت را بالا بگیر، تو باید در اوج باشی چون عقاب. پنجه‌هایت باید نجات بخش زندگی باشند. بانوی من مشغله‌هایت را در فضای مجازی کمتر کن. کمی هم واقع بین باش و انتقاد‌پذیر. فرزندانت امانت‌های الهی‌اند و تو بهترین امانت‌دار.
 مادرانه‌هایت را به یاد بیاور، آن خاله بازی‌ها یادت هست که مادر می‌شدی؟ چه شد آن همه اشتیاق؟ 
باور کن مادر شده‌ای، عروسکت به انتظار نوازش توست. پارچه‌ای از عشق به او بپوشان که بیرون سرما بیداد می‌کند.